
ما عاشقان جلوه ی روی تو بوده ایم
گمگشتگان ظلمت موی تو بوده ایم
درمانده و اسیر و گرفتار و مضطرب
همچون غبار ، در ره کوی تو بوده ایم
یک لحظه هم خیال تو از ما جدا نشد
تو در خیال و مست ز بوی تو بوده ایم
پر بود کوله بارمان ز گناه و ز اشتباه
در انتظار خوی نکوی تو بوده ایم
گر راهیان شهر و دیار غزل شدیم
با مرکبی ز واژه به سوی تو بوده ایم
در شاعری به شوق تو لب ها گشوده ایم
اما نوای نی ز گلوی تو بوده ایم
بگذشته عمر و نمانده است جز دمی
رحمی که تشنگان سبوی تو بوده ایم .....
" آسمون هفتم "
نظرات شما عزیزان:
